پيام دوستان
+
بعضي آدمها انگار چوب خشک اندتا عصباني مي شوند، آتش ميگيرند،
و همه جا را با دود آلود ميکنند،
همه جا را تيره و تار ميکنند،
اشک آدم را جاري مي کنند.
ولي بعضيها مثل عودند وقتي يک حرف ميزني که ناراحت ميشوند و آتش ميگيرند،
بوي جوانمردي و انصاف ميدهند،
و هرگز نامردي نميکنند.
امام علي ع
"خشم همنشين بسيار بدي است، عيب ها را آشکار، بدي ها را نزديک و خوبي ها را دور مي کند."
غررالحکم، ح6893
مهرباني #
7 دقيقه قبل
محسن وکيل پايه يک
به اين خاطر گفته اند هر کسي را ميخواهي بشناسي، در وقت عصبانيت و خشم بشناس.
محسن وکيل پايه يک
{a h=samabozorgi}سما بزرگي{/a} قبول دارم خيلي سخت است ولي ازپس کارسخت برآمدن هنرهست.البته،سيزاليبلرسيز ياشاسين تورک قزي @};-
مهرباني #
چه مطلب زيبايي کاش بنويسن روي ديوارها
محسن وکيل پايه يک
{a h=n45}مهرباني #{/a} همينطوره@};-...ممنون ازشما@};-
+
من آن نيم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام.
سعدي
عارفانه هاي يک دوست
8:25 صبح
من بودم و شب و شراب ...
تنهايي و دل خراب ...
سکوت يک شب غمين ...
شراره هاي پر شرر... انتخاب زيبايي بود دکتر از سعدي شيراز.....@};- رسيدن به تو بي حصار بي معناست
+
خانه ات مطاف فرشتگان بود
ومحل رفت وآمد مردم،
ازهرقبيله ورنگ ومذهب ونژاد. اگرازکوچک و بزرگ،مرد وزن،سوال مي کردي کريم اين شهر کيست؟
همه آدرس خانه ي تورا نشان مي دادند.
هيچکس نااميد از در خانه ات برنمي گشت حتي دشمنانت،
پيش ازآنکه ازتو بخواهند مي بخشيدي تا شرم درخواست را درصورت سائل نبيني.
چندين بار اموالت را بخشيدي به تمام،
ياد مي آيد که همواره مردم را به نيکي و زيبايي دعوت مي کردي،
عارفانه هاي يک دوست
8:19 صبح
ادامه....مي گفتي زيباترين زيبايي ها اخلاق زيباست،
وچه زيبا سخني،بااخلاق زيبا،مي شوددنيارا آباد کرد...اينک اي کريم فرزند کريم،بادستاني پرازنياز وقلبي آکنده ازعشق،وچشماني لبريز ازشوق،ازتو مي خواهم آنچه خيروصلاح ماست برما عنايت کني.کريمان بابدان هم بد نکردند،کسي را ازدرخود رد نکردند.#تبريزي.
{a h=Doktaringlab1}شاخه ي عشق{/a} اين نظرلطف وروح لطيف شماست پريا خانم.@};- امااين حرکات مذبوحانه به جايي نمي رسد به قول مولانا: شمع حق را پف کني تو اي عجوز
هم تو سوزي هم سرت اي گندهپوز
کي شود دريا ز پوز سگ نجس
کي شود خورشيد از پف منطمس
+
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين
ميترسم از آن که بانگ آيد روزي
کاي بيخبران راه نه آنست و نه اين!!!
خيام
عارفانه هاي يک دوست
8:17 صبح
شب زيبا استاد... خيام، خيام، سال پيش همين موقع بوشهر خيام خواني ميشنيدم اي روزگار...... اين قافله عمر عجب ميگذرد!
اين قافله عمر عجـب ميگذرد
درياب دمي کـه با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري / پيش آر پياله را که شب ميگذرد
+
بس كه بد مي گذرد زندگي اهل جهان
مردم از عمر چو سالي گذرد عيد كنند
عارفانه هاي يک دوست
8:17 صبح
+
نتونستم اين توصيه پزشكي بسيار مهم را براتون ننويسم...!!!*** به هيچ وجه بادام نارس (يا همان چاقاله بادام) و آلوچه نارس ( يا همان گوجه سبز) را خصوصا وقتي که روش سديم كلرايد (يا همان نمک طعام) ميپاشيد نخوريد. . . . . صبر کنيد من هم بيام تا با هم بخوريم من گوجه سبز خيللللللي دوست دارم!!!!:دي

*ترخون بانو*
5:5 صبح
+
@};-شکستني است.@};-
چندروز پيش جلوي مغازه اي بسته ي کارتوني ديدم که رويش نوشته بود باخط درشت:
بااحتياط حمل شود
شکستني است،
باخودگفتم:
کاش روي دل ها،هم مي نوشتند:
بااحتياط رفتار شود
شکستني است.
وبه خاطر اين ظرافت وحساسيت دل است که خداي سبحان فرمود: من كنار دلهاي شكستهام.
پس بااين وصف برماست که بکوشيم هيچ دلي رامخصوصا دل خانمهايمان، نشکنيم،چه بسا آهي سوزانِ ازدل برآمده خشم الهي رابرانگيزد.
امين يگانه
ديروز 6:21 عصر
+
بايراميدي، گئجه قوشي اوخوردي
آداخلي قيز، بيگ جورابين توخوردي
هر كس شالين بير باجادان سوخوردي
آي نه گؤزل قايدادي شال ساللاماق
بيگ شالينا بايرامليغين باغلاماق.
شعرازاستاد #شهريار.
ترجمه:
دم عيد مرغ شب مي خواند،
ودختري که نامزدبودبراي داماد جوراب مي بافت،
وچه رسم خوبي است شال آويزان کردن و به شال داماد عيدي بستن،
اين اشعاردرزبان ترکي بسيار زيبا وبليغ وخاطره انگيزهست،
#محسن
شاخه ي عشق
ديروز 6:19 عصر
اين رسم بدان گونه است كه در خانه هاي روستايي وسط سقف خانه روزنه اي كار مي گذارند كه غرض اصلي تهويه و بيرون كردن دود تنور است، ولي ضمناً كارهاي ديگري هم با آن روزنه امكان پذير است، از جمله يكي موضوع نامزد بازي است با كيفيت مخصوص خود، شهريار در قطعه شعر «نامزد بازي دهقان» آن را شرح داده است
و ديگر در شب هاي عيد نوروز موضوع «شال آويزان كردن » است، به اين ترتيب كه از شب چهارشنبه سوري به بعد اشخاص ناشناس به پشت بام خانه ها رفته و شال هاي رنگين خود را آويزان مي كنند.
+
دلتنگم…
براے تو که آن سوي شهري،
شهري به وسعت عشق،
به وسعت بي نهايت
وبه امتداد کلمه!
شهري که به قول سهراب،
پنجره هايش رو به تجلي باز است.
و
تو هنوزهم،تنها دليل بودنِ من،هستي....
ازاستاد#جواد_تبريزي
شاخه ي عشق
ديروز 6:18 عصر
+
يه بار سرکلاس يکي ازدانشجوها از #استاد_تبريزي، درمورد روز عشق پرسدند واستاد جملاتي به اين مضمون گفتند:
روز عشق روزي است که به معشوقمان و کسي که عاشقانه دوستش داريم هديه ميدهيم چه هديهاي بالاتر و فراتر از آگاهي؛ پا را فراتر از قلب هاي کوچکِ قرمز و خرس هاي عروسکي بگذاريم و براي تداوم عشقمان نحوه درست "ارتباط" را بياموزيم.
وعشق هرچه قدرپايه هاي شناختيش عميقترباشد،تداومش بيشتروماندگارترمي شود.
شاخه ي عشق
ديروز 6:17 عصر
+
برتولت برشت در کتاب زندگي گاليله ميگه* " کساني که نانشان آمادست نميخواهند بدانند که نان چگونه پخت ميشود آنها ترجيح ميدهند شکرگزار خداوند باشند تا نانوا" *
انديشه نگار
ديروز 4:20 عصر
به نظرم برتولت کاملا درست ميگه ما نون رو ميخوريم و کاري نداريم که چطوري درست ميشه فقط خدا رو شاکريم و هميشه هم نون داريم! بنابراين اگه ما زندگي خودمون رو با اين فرمول تو جدول تناسب بذاريم ميشه خدا رو به خاطر چيزايي که دوست داريم داشته باشيم اما نداريم هم شکر کنيم! طوري که انگار اونا رو تو مشتمون داريم تا خداي بزرگ واسمون فراهمشون کنه.
+
تقويم قديمي زمان دانشجوي باز ميکنم تنها نوشته شده Life is full of beauty. Notice it. Notice the bumble bee, the small child, and the smiling faces. Smell the rain, and feel the wind.
انديشه نگار
ديروز 4:8 عصر
+
روزها وساعات مي آيند، سال 1403 به گام هاي پاياني ميرسد، نميدانم ،فروغي وشوري که در من نيست ولي اندوهي در من است، عصياني خاموش، گاه سر در گريبانم، گاه دستي ميگيرم که آن دست به آسمان بلند شود دعايي کند تا اين غم به مدد ايزد کاسته شود، من مسافر کدام قطارم نميدانم، کاش دوباره متولد شوم
انديشه نگار
ديروز 4:8 عصر
زيبا وعالي،@};- من مسافر کدام قطارم نمي دانم،کاش دوباره متولد شوم،کاش عقربه هاي زمان مي ايستاد ومن اندکي درنگ مي کردم تا قبل از گذشته شدن حال،حالي تازه مي کردم ودرحال مي زيستم،چرا که اين قطاررا ايستايي نيست،فقط بايد ازحال لذت برد به قول خيام چون عاقبت کارجهان نيستي است،انگارکه نيستي چوهستي خوش باش.
+
«پناه»؛ ميبرم «به خدا»، از عيبي که؛ «امروز» در خود مي بينم، و؛ «ديروز»؛ «ديگران را» به خاطر، «همان عيب»؛ ملامت کرده ام. محتاط باشيم؛ در «سرزنش»؛ و «قضاوت کردن ديگران». وقتي؛ نه از «ديروز او» خبر داريم؛ نه از «فرداي خودمان».

انديشه نگار
ديروز 4:8 عصر
گاهي ديگران به زلالي همين قطره و به لطافت همين گلند.....بقول سهراب چشمها را بايد شست....جور ديگر بايد ديد. ...... ........ ......!
1 فرد دیگر
21 فرد دیگر