پيامهاي ارسالي
+
شانه ات
را
دير
آوردي
ســرم
را
بــــاد برد
2-دل سپرده
103/2/31
+
غروب انگار
يک بار
تو را
و اشک
چشم هاي تو را
ديده است
و حالا
هر بار
خونبار مي شود
و دلگير!
2-دل سپرده
102/5/24
انديشه يار است و صداي آواز قناري ميشکند سکوت رفتنش را امروز وقت ديدار است و غروب تنگ است باز که مي آيي تا مرا اوج دهي در عالم رسوايي خال ابروي تو گويم يا از خال لبت گريم به گونه ات نشينم راز بگشاي و مرا غرق تمنا کن درد ببين و هرچه خواهي مرا رسوا کن دمي با من زن و جرعه اي با معشوق دراندازه که اين شراب الست است جرعه اي نوش و جرعه اي درخاک درانداز آوارتاي ارغوان مهر
+
اينکه مي آيي
هر ازگاهي به خوابم..
برايم کافي ست
دل نوشت: نه کافي نيست ..
تو مثل
هوايي
براي
نفس
کشيدن
انديشه نگار
102/4/25
+
اين چيست
که چون دلهره
افتاده به جانم
حال همه
خوب است،
من اما
نگرانم
دل نوشت:
حال من
خوب است
اما
تو باور نکن
my writings
102/3/20
+
بي تو
هر روز
مرا ماهي و
هر شب
ساليست ??
شب چنين،
روز چنان، آه!
چه مشکل حاليست ...
my writings
102/3/20
+
دلم از نبودنت
پر است اينقدر
ک اضافه اش
از چشمانم مي چکد
.: ام فاطمه :.
102/1/16